برای شناسایی وارد منطقه ی کوهستانی مهران شدیم. آب وغذا به اندازه نیاز برداشته بودیم.قصد ماندن زیاد در منطقه را نداشتیم. به داخل منطقه دشمن نفوذ کردیم و به شناسایی مشغول شدیم .از یک جاده خاکی دشمن که در آن تردد می کردند،عبور کردیم.در آن روز به خوبی شناسایی انجام شد. خورشید در وسط آسمان قرار گرفته بود وتابش مستقیم آن، تشنگی ما را تشدید می کرد. مقدار آبی که همراهمان بود تمام شد ؛ راه را نیز گم کردیم. تشنگی وخستگی توانمان را گرفت ودر گوشه ای بدون حرکت افتادیم. یکی ازهمراهان که توان بیشتری داشت، گفت که شما همین جا بمانید تا من در این اطراف گشتی بزنم ومقداری آب تهیه کنم. ساعتی از رفتن او گذشت با نزدیک شدن صدای موتور سیکلتی بخود آمدیم. اسلحه را آماده کردیم و در اطراف پراکنده شدیم و موضع گرفتیم. صدای موتور هر لحظه نزدیک و نزدیکتر می شد و ما خود را برای درگیری آماده می کردیم. وقتی نزدیکتر شد، همان برادر را دیدیم که مقداری غذا و آب آورده است و با وجودی که خودش تشنه بود، قبل ازما از نوشیدن آب پرهیز کرده بود!
راوی:ایوب رضایی
بازدید دیروز: 37
کل بازدید :429656
آشنایی با فرزندان رهبری [88]
عاشق واقعی شهادت [716]
گل حجاب عطر عفاف [2095]
نامه ای به بابای شهیدم [1224]
دست نوشته یک شهید [708]
عصر غربت شهدا ........ [556]
خاطرات شلمچه [1682]
نام آور گمنام [556]
مادر شهیدی از ژاپن [677]
وادی السلام عشق [1342]
آخر و عاقبت ظلم و فساد .... [451]
شهیدی که مادر خود را شفا داد [833]
به یاد شهید احمد کاظمی [1005]
بوی چفیه رهبر [823]
[آرشیو(21)]
زندگینامه شهید خرازی
شهید مهدی باکری
شهید بابایی
سابقه تاریخی جنگ
سجده شکر
بزم عشق
آشیان
الهـی
درد دل
اسراء
شفای روح
شهید بی سر
دل نوشته
نجوا با پدر
بهترین دوست من
آرشیو
آرشیو 2